داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و مفید

متن مرتبط با «فقر از دیدگاه دکتر علی شریعتی» در سایت داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و مفید نوشته شده است

فقر از دیدگاه دكتر شريعتي

  • مي خواهم بگويم فقر همه جا سر مي كشد فقر، گرسنگي نيست، عرياني هم نيست فقر، چيزي را نداشتن است، ولي، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست فقر، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفته‌ي يك كتابفروشي مي نشيند فقر، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند فقر، كتيبه‌ي سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند فقر، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود فقر، همه جا سر مي‌كشد فقر، شب را بي غذا  سر كردن نيست . فقر، روز را  بي انديشه سر كردن است ..  ,فقر از ديدگاه دكتر شريعتي,فقر از دید دکتر شریعتی,فقر از دیدگاه دکتر علی شریعتی ...ادامه مطلب

  • اصطلاح الهی 120سال زنده باشی از کجا آمده؟

  • شاید برای شما جالب باشد که بدانید وقتی که گاهی به هم می رسیم و می گوییم 120 سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟ برای چه نمی گوییم 150 یا 100 سال یا ... در ایران قدیم، سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر 4 سال یک روز اضافه کنند و آن سال را سال کبیسه بنامند (حتما همه می دانند که تقویم فعلی که بنام تقویم جلالی نامیده می شون حاصل زحمات خیام و سایر دانشمندان قرن پنجم هجری است) هر 120 سال، یک ماه را جشن می گرفتند و کل ایران این جشن برپا بود. برای این که بعضی‌ها ممکن بود یک بار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند (و بعضی ها هم این جشن را نمی دیدند) به همین دلیل دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشد که این جشن باشکوه را ببیند و این به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد که وقتی به هم می رسیدند بگویند الهي كه 120 سال زنده باشي., ...ادامه مطلب

  • داستان عیادت مرد ناشنوا از همسایه

  • ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود. با خودش حساب و کتاب کرد که نباید به دیگران درباره ناشنوایی اش چیزی بگوید و برای آن که بیمار هم نفهمد او صدایی را نمی شنود باید از پیش پرسش های خود را طراحی کند و جواب های بیمار را حدس بزند.پس در ذهنش گفتگویی بین خودش و بیمار را طراحی کرد . با خودش گفت « من از او می پرسم حالت چه طور است و او هم خدا را شکر می کند و می گوید بهتر است . من هم شکر خدا می کنم و می پرسم برای بهتر شدن چه خورده ای . او لابد غذا یا دارویی را نام می برد. آنوقت من می گویم نوش جانت باشد  پزشکت کیست و او هم باز نام حکیمی را می آورد و من می گویم قدمش مبارک است و همه بیماران را شفا می دهد و ما هم او را به عنوان طبیبی حاذق می شناسیم.مرد ناشنوا با همین حساب و کتاب ها سراغ همسایه اش رفت و همین که رسید پرسید  حالت چه طور است ؟ اما همسایه بر خلاف تصور او گفت دارم از درد می میرم.  ناشنوا خدا را شکر کرد. ناشنوا پرسید چه می خوری ؟ بیمار پاسخ داد زهر !  زهر کشنده !ناشنوا گفت نوش جانت باشد. راستی طبیبت کیست؟ بیمار گفت عزرائیل ! ناشنوا گفت طبیبی بسیار حاذق است و قدمش مبارک. و سرانجام از  ع, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها